۱۳۹۳ شهریور ۱۹, چهارشنبه

نائومی کلاین٬ دکترین شوک

نائومی کلاین٬ دکترین شوک
از سال ۲۰۰۴ به این سو٬ نائومی کلاین دست‌اندرکار پژوهش در حیطه‌ای از تاریخ اقتصاد بوده است٬ آکنده از گفته‌ها (و اغلب ناگفته‌ها)ی بحران‌های گوناگون چند دهه‌ی اخیر و این‌که چگونه از این بحران‌ها سواستفاده می‌شود تا راه را برای پیشروی به‌اصطلاح «انقلاب»های اقتصادی دست‌راستی در سراسر عرصه‌ی گیتی هموار گردد: بحرانی فرا می‌رسد٬ هول‌و‌هراس جامعه را در بر می‌گیرد و نظریه‌پردازان راست‌گرا٬ با رخنه‌کردن در خلا اجتماعی ناشی از بحران و جوّ ترس و نگرانی٬ دست‌به‌کار می‌شوند و به‌نفع شرکت‌های بزرگ٬ به مهندسی جوامع بحران‌زده می‌پردازند. این شگردی است که خانم نائومی کلاین آن را «سرمایه‌داری فاجعه» می‌نامد.

۱۳۹۳ شهریور ۱۷, دوشنبه

روزا لوکزامبورگ٬ نامه‌های زندان

روزا لوکزامبورگ٬ نامه‌های زندان
روزا لوکزامبورگ در ۵ مارس ٬۱۸۷۱ در شهر کوچکی در جنوب لهستان به‌دنیا آمد. تولد او چند روز قبل از برپا شدن "کمون" انقلابی پاریس و مرگ‌اش دو سال پس از روی کار آمدن انقلابیون در روسیه بود. همه‌ی زندگی او نیز٬ به راه انقلاب طی شد.
درباره‌ی مبارزات او بسیار گفته‌اند. درباره‌ی نامه‌های او هم باید گفت که نگارنده‌ی آن نامه‌ها٬ جانی شیفته بود٬ که دل باخت و جان باخت٬ اما خویشتن را نباخت و از دنیای انس‌ها و برندگان "پرواز را به‌خاطر سپرد".

۱۳۹۳ شهریور ۱۴, جمعه

والتر وایکس٬ کارگر

والتر وایکس٬ کارگر
نزدیک به دو دهه است که فضای فرهنگی و هنری جامعه‌ی ایران تحت سلطه و نفوذ جریانات فکری محافظه‌کار و تابع و مدافع نظمِ سلطه‌جویِ جهانی قرار دارد. این فضا نتیجه‌ی یک دهه کشتار و حذف فیزیکیِ فعالینِ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و هم‌چنین محصول سرکوبِ مداوم اهل اندیشه و قلم بود و در همین مدت موج گسترد‌ه‌ی مهاجرت نیز فضای اجتماعی ایران را برای مدعیانی بی‌رقیب باز گذاشت تا خود را بر متن برهوتی که ایجاد شده بود به‌عنوان مراجع فرهنگی معرفی و تثبیت کنند. این نقش‌آفرینانِ نوکیسه بخشی از پاسداران و مفتشان و ممیزان و کارگزاران "انقلاب فرهنگی" دهه‌ی نخست بعد از قیام ۷۵ بودند که با عوض‌کردن ظاهر و کلام خود و با حمایت‌های مالی گسترده و با لابی‌های تحت حمایتِ حکومت، اکنون منافع پیچیده‌تر و متنوع‌تری را پیرو بحران‌های درونیِ نظامِ سیاسی نمایندگی می کنند. بازتاب این وضعیت در عرصه‌ی کتاب و تولیدات آثار نظری و هنری هم مشهود بود. انواع و اقسام امواج فکری و هنریِ ارتجاعی و محافظه‌کار در حوزه‌های مختلف ترجمه، نشر و پخش شد. اما این تلاش‌ها هر بار بر بسترِ بحرانی و متناقضِ ماهیتِ نظام سیاسیِ حاکم که امکانِ اصلاح و نرمشی درونی را به‌راحتی نمی تابید، هر بار تزلزلِ خود را به شکلی نشان داده است. نتیجه این که نظام سیاسیِ مستبدِ کنونی به‌مانند هر رژیم استبدادیِ دیگری که با ملزومات انباشتِ بیش‌ترِ سرمایه و در چهارچوب نظامِ جهانی بی‌وقفه در حالِ سازگاری و تطبیق است، توانسته که قشری معین از دست‌اندرکارانِ امور فرهنگی را به‌صورتی ارگانیک در خدمت بگیرد و طی مراحلی و با نمای دوگانه‌ی پوزیسیون/اپوزیسیون، عرصه را برای کنترل هر چه بیش‌تر اقشار و طبقات ستم‌دیده‌ی اجتماعی و بر طبق منافع خود سازماندهی کند که این قشری که از آن سخن گفتیم از عوامل مهم اجرایی چنین هدفی است. این مجموعه گام‌به‌گام سر و سامانی ایدئولوژیک هم پیدا کرده است و پاسخ‌هایی معینی بر روال کتاب‌های حل المسائل در حیطه‌های مختلف و از خاستگاهی ارتجاعی و محافظه‌کارانه را به قدر کافی نه‌تنها در انبان خود گرد آورده بلکه از طریق امکاناتی که در اختیار دارد مدام هم آن‌ها را تبلیغ و ترویج می‌کند. این قشر از کارگزاران فرهنگیِ ارگانیکِ جمهوری اسلامی در هیات سینماگر و روزنامه‌نگار و فعالان سیاسی اخته از نوع فعالان انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها تا شکنجه‌گران و پاسداران فرنگ‌دیده‌ی نظام و خیلِ فعالانِ بی‌مایه و پر هیاهوی حقوقِ بشری و اِن .جی .او.ئی و... خودشان را در عرصه‌ی رسانه‌ها معرفی کرده‌اند و هم‌چنین در چند سال گذشته بر متن بحران‌های جاری اجتماعی و سیاسی هویتی رنگی (سبز و بعدا بنفش) هم یافته‌اند که از کارویژه‌ها و نشانه‌های مشخص پروژه‌های تقلیل‌گرایانه و کنترل‌شده‌ی نئولیبرالی در سپهر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است و به‌خوبی نقش‌آفرینی‌شان را به‌عنوان نمونه در کنترل و عقیم کردن کشاکش های سیاسی در سال ۸۸ شاهد بودیم. جمهوری اسلامی در مقاطع مختلفی از این اقشار برای تخطئه‌ی هر نوع رویکرد رادیکالی استفاده کرده است و حتا در مقاطعی که ظاهرا با آنان در تضاد قرار می گیرد آن اقشار کارکرد تروریستی خود علیه افراد، نیروهای اجتماعی و مراجع فرهنگی و اجتماعی رادیکال را هرگز فراموش نمی کنند و از این طریق حتا به‌طور ناخودآگاه جایگاهی برای خود در سلسله‌مراتب قدرت جست‌وجو می‌کنند و در تحلیل نهایی همیشه کنار قدرت مسلط داخلی و بین‌المللی قرار می‌گیرند. هدف ما از ترجمه و انتشار آثاری در حوزه‌های مختلف هنری در واکنشی به این زمینه و در تقابل و مرزبندی با فضای پیش‌گفته در دستور کار ما قرار گرفته است و امیدواریم در این راه دوستان و رفقای هم راه ما را یاری دهند و ضمنا از پیشنهادات و انتقاداتِ خود ما را بی‌نصیب نگذارند.

۱۳۹۳ شهریور ۱۳, پنجشنبه

ولادیمیر ایلیچ لنین٬ جنگ و انقلاب


ولادیمیر ایلیچ لنین٬ جنگ و انقلاب
متن این سخنرانی از مجموعه مقاله‌های لنین با نام "بین دو انقلاب" ـ ترجمه‌ی انگلیسی٬ چاپ پروگرس مسکو ۱۹۷۶ ـ به فارسی برگردانده شده است. متن سخن‌رانی تا مدت‌ها در دسترس نبود تا این‌که شخصی ناشناس رونوشتی از سخنرانی را در انستتیتو لنین به اولیانووا تقدیم کرد. این متن در ۲۳ آوریل ۱۹۳۹ در شماره‌ی ۹۳ پراودا به چاپ رسید و بعدها در "مجموعه‌ی آثار لنین" جلد ۲۴ از صفحه‌ی ۳۹۸ تا ۴۲۱ جای گرفت.

۱۳۹۳ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

گروه نویسندگان٬ مائو تسه‌دون: زندگی‌نامه‌ی مختصر


گروه نویسندگان٬ مائو تسه‌دون: زندگی‌نامه‌ی مختصر
جزوه‌ای در هشتاد صفحه در مورد زندگی و مبارزات مائوتسه‌دون رهبر گرامی خلق چین. این جزوه بر اساس کتاب‌های «مائوتسه دون زندگينامه‌ -‌ ارزيابی‌- ‌يادها» (بيجنگ ١٩٨٦)، «تاريخ فشرده‌ی چين» (بيجنگ ١٩٨١)، چند شماره «بيجنگ رويو» و شماری از سايت‌های اینترنيی تهيه شده است.

۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

کارل مارکس٬ مقدمه‌ی سهمی در نقد فلسفه‌ی حقوق هگل٬ بیانیه‌ی فلسفی مکتب تاریخی حقوق٬ تزهایی درباره‌ی فویرباخ

کارل مارکس٬ مقدمه‌ی سهمی بر نقد فلسفه‌ی حقوق هگل٬ بیانیه‌ی فلسفی مکتب تاریخی حقوق٬ تزهایی درباره‌ی فویرباخ
کتاب حاظر شامل سه نوشته است: "مقدمه‌ی سهمی در نقد فلسفه‌ی حقوق هگل"٬ "بیانیه‌ی فلسفی مکتب تاریخی حقوق" و "تزهایی درباره‌ی فویرباخ". دو نوشته‌ی آخر اساسا برای درک بهتر "مقدمه‌ی سهمی..." در این کتاب آمده‌اند: در "مقدمه‌ی سهمی..." اشاره‌هایی به "مکتب تاریخی حقوق" شده است و ما فکر می‌کنیم روشن‌گری‌هایی بیش‌تری که مارکس در "بیانه‌ی فلسفی مکتب تاریخی حقوق" به عمل آورده به درک موضع‌گیری "مقدمه‌ی سهمی..." درباره‌ی این "مکتب" یاری می‌رساند.

رابطه‌ی بین موضوعات مطرح شده در "مقدمه‌ی سهمی..." با "تزهایی درباره‌ی فویرباخ" بیش‌تر و عمیق‌تر است: مانند رابطه‌ی بین ازخودبیگانگی دینی و ازخودبیگانگی غیردینی٬ نقش نقد٬ نقش عمل٬ رابطه‌ی بین تئوری و عمل٬ رابطه‌ی بین تفسیر و تغییر (نقش فلسفه)٬ محوری‌بودن نقش انسان در "فلسفه‌ای که در خدمت تاریخ است" و غیره.

بی‌تردید این دو نوشته٬ مستقل از ارتباط‌شان با "مقدمه‌ی سهمی..." اهمیت ویژه‌ی خود را دارند.