میخک٬ افسانههای جنبش سبز
جزوهی پیش رو مجموعهای از یادداشتهایی است که پیشتر در میخک در نقد
سیاستورزی جنبش سبز منتشر شده است. یادداشتهایی که نشان میدهند
ایدئولوژی حاکم بر جنبش سبز چگونه مبارزهی سیاسی آن را شکل داد و چه سهمی
در شکست این مبارزه داشت. یکی از محورهای اصلی این مجموعه نقد اصلاحطلبی و
اصلاحات است، و ریشههای این نقد از بازخوانی انقلاب ۵۷ برمیآید. از این
منظر انقلاب ۵۷ همان روایتی نیست که جمهوری اسلامی از آن ارائه میکند،
روایتی که از قضا کمابیش با فهم بسیاری از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی از
آن انقلاب همخوانی دارد.شکست انقلاب، مثله و مصادره شدناش، باعث تجدیدنظر
در آن شد و به این ترتیب در حالی که جسم انقلاب به چنگ ارتجاعیترین
گروههای جمهوری اسلامی افتاده، روح آن نیز هدف حملات پیاپی قرار گرفته
است. حملاتی که به طیفی وسیع، از سلطنتطلب و لیبرال طرفدار آمریکا تا چپ
تجدیدنظرطلب، ملی-مذهبی و اصلاحطلب، مواضعی مشابه میبخشد. یک کاسه کردن
این نیروها البته که سادهلوحانه است، اما واقعیت این است که اغلب آنان
زبان مشترک خود را در نفی انقلاب ۵۷، و ایدهی انقلاب به طور کلی،
مییابند.
اصلاحات نفی بیواسطه انقلاب بود و سیاست نخبهگرایانه، فرهنگگرایی، جهتگیری طبقاتی و لیبرالیسم و میانهروی ایدئولوژیکاش همه از این نفی برمیآمدند. جنبش سبز هم گسستی شهودی و غریزی از اصلاحات بود، اما نتوانست از اصلاحطلبی بگسلد. این جنبش اتفاقا عرصه بروز عالیترین شکل آموزههای اصلاحطلبی شد، نسبت به انقلاب ۵۷ مردد ماند و به همین دلیل گسستناش از اصلاحطلبی نیمهکاره ماند.
اینک به نظر میرسد که جنبش سبز تا آستانههای ظرفیت خود پیش رفته و شکست خورده است. ناسازگاری افسانههای ایدئولوژیک حاکم بر جنبش با واقعیت سیاسی، مانع از این شد که جنبش بتواند اهدافی مشخص را در چارچوبی سیاسی طرح کند و مبارزه را برای تعین آنها پی بگیرد. جنبش سبز با هراس از ایدئولوژیک شدن از ابراز خود و ساختن معنا بازماند. با ترس از انقلاب امکان کنش رادیکال و مداخلهی موثر در ساختار قدرت را از کف داد. از ترس گرفتار شدن در استبداد تشکیلات، نتوانست نیروهای خود را سازماندهی و بسیج کند و آنان را به سربازانی پراکنده در جبهه رسانههای خرد بدل کرد. گامی به پیش گذاشتن مستلزم نقد و نفی این آموزههای ایدئولوژیک است، نقدی که ناگزیر به گسستن از جنبش سبز، آنچنان که بود، میانجامد. گسستن از جنبش سبز البته به معنی گسستن از جنبش سبز است؛ پای در آن داشتن و سپس فرا رفتن. انکار و نفی پیشینی جنبش سبز در تمامیت آن موضعی تنزهطلبانه و فراتاریخی است و نمیتوان تاریخ را از بیرون آن به پیش برد. شکست جنبش نه باید ما را در انتظار تخدیری پیشآمد جنبشی آرمانی و پاک فرو ببرد، و نه به صرافت دست کشیدن از سیاست مردمی و جستن راهی در سیاست قدرت و برای اصلاح از بالا، از چانهزنی با رهبر تا چانهزنی با قدرتهای جهانی، بیندازد، که همین حالا هم نظامی داریم که مردم خود امور خود را اداره نمیکنند، برای سر کار آوردن یکی دیگر نیازی به زحمت دوباره نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر