کارل مارکس٬ نقد برنامهی گوتا و دو نامه
نقد برنامهی گوتا، یکی از معروفترین و مهمترین آثار مارکس به شمار
میرود. این اثر به ویژه در سه زمینه از اهمیت خاصی برخوردار است: از لحاظ
محتوا، نقد برنامهی گوتا، هم بیان موجزی از نقطه نظرهای اقتصادی و سیاسی
مارکس است و هم حاوی نظرات او در مورد شکل جامعهی آینده و روابط اجتماعی
آن.
از لحاظ سبک، نوشته را میتوان یکی از برجستهترین نمونههای کاربرد روش دیالکتیک انتقادی از یک سو و دفت نظری صلابت منطقی مارکس از سوی دیگر دانست. باید به خاطر داشت که نقد برنامهی گوتا در شکل یادداشتهای موجز و مختصری تحریر شده که بند بند «طرح برنامهی گوتا» را به انتقادی بیامان میکشد و در نتیجهی ایجاز و اختصار، درک و فهم مطالب این نوشته بدون تعمق و تامل کافی میسر نیست. و بالاخره، از لحاظ تاریخی، اهمیت نقد برنامهی گوتا در این نکته نهفته است که مارکس در آن نظریههای لاسال را مورد بررسی و موشکافی قرار داد، و سستی و نادرستی و تناقضهای این نظریه را برملا ساخته است. به علاوه، زمان نگارش نقد، مقطع تاریخی مهمی در نهضت کارگری آلمان بود، زیرا پس از یک رکود نسبتا طولانی، این نهضت اعتلایی نو یافته بود و پیروان لاسال بر آن بودند تا بر پایهی «طرح برنامهی گوتا» با گروهی که عمدتا پیروان مارکس بودند، وحدت کنند. مارکس در عین تایید نفس وحدت، خواهان دستیابی به یک وحدت اصولی بود و به این خاطر با هر گونه سازش غیراصولی ایدئولوژیک در طرح برنامه به مبارزه برخاست.
از لحاظ سبک، نوشته را میتوان یکی از برجستهترین نمونههای کاربرد روش دیالکتیک انتقادی از یک سو و دفت نظری صلابت منطقی مارکس از سوی دیگر دانست. باید به خاطر داشت که نقد برنامهی گوتا در شکل یادداشتهای موجز و مختصری تحریر شده که بند بند «طرح برنامهی گوتا» را به انتقادی بیامان میکشد و در نتیجهی ایجاز و اختصار، درک و فهم مطالب این نوشته بدون تعمق و تامل کافی میسر نیست. و بالاخره، از لحاظ تاریخی، اهمیت نقد برنامهی گوتا در این نکته نهفته است که مارکس در آن نظریههای لاسال را مورد بررسی و موشکافی قرار داد، و سستی و نادرستی و تناقضهای این نظریه را برملا ساخته است. به علاوه، زمان نگارش نقد، مقطع تاریخی مهمی در نهضت کارگری آلمان بود، زیرا پس از یک رکود نسبتا طولانی، این نهضت اعتلایی نو یافته بود و پیروان لاسال بر آن بودند تا بر پایهی «طرح برنامهی گوتا» با گروهی که عمدتا پیروان مارکس بودند، وحدت کنند. مارکس در عین تایید نفس وحدت، خواهان دستیابی به یک وحدت اصولی بود و به این خاطر با هر گونه سازش غیراصولی ایدئولوژیک در طرح برنامه به مبارزه برخاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر